ورود به خانه
ترمه همزبانم دختر نازنینم... بلاخره به خونه برگشتیم.به خونه ای که سالها عطر وجود تو نازنینمو کم داشت,خونه امنی که بابا مجتبی ستون اونو به لطف خدا بنا کرد و تکیه گاهم شد.نازگلم تو هم با اومدنت این ستون رو محکم تر کردی و عشقمون رو کامل کردی.از خدای مهربون که این خوشبختی رو بهمون هدیه داد ممنونم...به خونه خوش اومدی نازنینم... وقتی وارد خونه شدیم داداش پرویزت !به استقبالمون اومد... خیلی خوشحال بود آخه بعد از5 سال از تنهایی بیرونش آوردی...!!! شما وارد سومین ماه زندگیت شده بودی و هنوز شب بیدار بودی.بابا مجتبی اکثر شبها بهت گریپ میک...
نویسنده :
مامان اطهر
21:18