ترمهترمه، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

ترمه نابم

ورود به خانه

      ترمه همزبانم دختر نازنینم... بلاخره به خونه برگشتیم.به خونه ای که سالها عطر وجود تو نازنینمو کم داشت,خونه امنی که بابا مجتبی ستون اونو به لطف خدا بنا کرد و تکیه گاهم شد.نازگلم تو هم با اومدنت این ستون رو محکم تر کردی و عشقمون رو کامل کردی.از خدای مهربون که این خوشبختی رو بهمون هدیه داد ممنونم...به خونه خوش اومدی نازنینم... وقتی وارد خونه شدیم داداش پرویزت !به استقبالمون اومد... خیلی خوشحال بود آخه بعد از5 سال از تنهایی بیرونش  آوردی...!!!          شما وارد سومین ماه زندگیت شده بودی و هنوز شب بیدار بودی.بابا مجتبی اکثر شبها بهت گریپ میک...
14 دی 1391

اولین بهار زندگیت

                                    بهار زندگی ام...ترمه نازنینم... وقتی بهار 91 از راه رسید,تو نازنینم وارد دومین ماه از زندگیت میشدی.تو بزرگترین و زیباترین عیدی بوده و هستی که تا حالا گرفتم.اولین عید بود که همه چیز زیباتر بود.حتی شیرینی های عید هم شیرین تر بودن.عطر گلها,صدای پرنده ها یه جور دیگه بودن.ماهی تنگ بلور هم انگاری قرمز تر شده بود و خلاصه حس و حا لمون عجیب بهاری بود...              &n...
13 دی 1391

بعد از تولد

            دختر نازنینم...ترمه عزیزم             7 ماهه توی دلم بودی که من و بابا مجتبی تصمیم گرفتیم برای تولدت بیاییم پیش مامان جون و مامان پری.اما قبل از اومدنمون  اتاقتو آماده کردیم و وسایلتو خریدیم.پرده هایی که خاله آرزو دوخته بود رو نصب کردیم و دور اتاقتو استیکر چسبوندیم      . لباساتو هم مامان جون و مامان پری برات آماده کردن و خریدن.                         &...
13 دی 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترمه نابم می باشد